چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

چون می گذرد غمی نیست...

به امید یک هوای تازه تر

حواس پنجگانه

 

می خواهمت با حواس پنج گانه ات:

--حس لامسه ات را برای لمس گرمای دستانت

--حس چشایی ات را برای چشیدن طعم لبانت

--حس بینایی ات را برای دیدن خودم

--حس شنوایی ات را برای شنیدن سکوتم

--حس بویای ات را برا اینکه ببینی  چه گندی زدی                   

                                  

نظرات 17 + ارسال نظر
بابل بوی شنبه 14 مهر 1386 ساعت 02:36

سلام
با تشکر از کسانی که نظر دادند و تبریک گفتن حالا که اصرار کردید
کادو ها رو نگه دارید میام می گیرم

نرگس شنبه 14 مهر 1386 ساعت 03:29 http://manbahatdostam.blogfa.com/

هه هه

: دنیای لی لی :. شنبه 14 مهر 1386 ساعت 08:40 http://liliana.blogsky.com

حواس پنجگانه جالبی بود
از جمله آخری!

دنیا شنبه 14 مهر 1386 ساعت 13:24 http://donyaiekocholo.blogfa

سلام بالاخره اومدم

دلفین شنبه 14 مهر 1386 ساعت 15:41

بویایی برای دیدن؟؟؟؟
جالب بود.....
به منم سر بزنی خدا بدش نمیاد.....

نازی شنبه 14 مهر 1386 ساعت 17:26 http://imfromhell.blogfa.com

نمی دونم راجع به من چی فکر می کنی
هر فکری دوست داری بکن من جلوتو نمی گیرم
ولی گفتم شاید بخوای جوابتو بگیری
می دونی؟ من از زندگی خسته شدم
واسه همین دیگه نمی نویسم
عشق من واقعیه
واقعی تر از اونیه که فکرشو می کنی
دختری که از کوچکترین فرد خانواده تا بزرگترینش نگرانشن
نصیحت می کنن.هر کودومم یه چی به آدم میگن
واقعا آدم گیج نمی شه؟
من گیج شدم/کلی سوال دارم واسه خودم
ولی کی هست که جواب منو بده؟
خدا؟
خدا کهه نیست.هر چیم راز و نیاز می کنم هیچ...
این رد اشکایه منه که رو گونه هام می مونه
فکر می کنی این خوبه که عشقی داشته باشی که حتی رسیدن بهش یه رویا باشه و بس؟
درسته.شاید بچه باشم و کارام بچه بازی باشه
ولی منم دل دارم
مثل بچه ای که دنبال مامانش می گرده منم دنبال عشقمم
به خدا از زندگی کردن خسته شدم
واقعا هدف ما از زندگی کردن چیه؟
وقتی که از لحظات خوبمون فقط یه خاطره می مونه؟
وقتی عشقی وجود داره که رسیدن بهش امکان پذیر نباشه؟
وقتی هر روزی که از عمرمون می گذره
خدا یکی از بهترین کسامونو ازمون می گیره؟
و جونه کسی رو که از زندگی خسته شده رو نمی گیره؟
چرا خدا باید بذاره بنده ای که عاشقه گریه کنه؟
چرا باید بیشتر و بیشتر رنجش بده؟
هر چقدر بندش التماسشو بکنه جوابشو نده؟
بازم بگم؟یا بسته؟
فکر می کنی باید بنویشم برای کسایی که کاری از دستشون واسم بر نمیاد؟
واسه کسایی که یه نظر می دن و بس؟
واسه کسایی که فکر می کنن اینا همش الکیه؟
نه
این حرفا از ته دلمه
از اول تا آخره وبلاگ
درسته بعضیاشونو کپی کردم
ولی بیشترشونو خودم نوشتم
از دلم
من خودم از عشقم خواستم که بره
خودش نرفت
نخواست بره
به زور خواست بمونه
و موفق شد
اون بر گشت
ولی دیگه ننوشتم
منتظرم خدا یه روز جونمو بگیره
چون واقعا خسته شدم
ولی کی حرفایه منو می فهمه؟
حتی خدا هم منو نمی بینه و حرفامو نمی فهمه
چه برسه به بنده هاش

مازیار شنبه 14 مهر 1386 ساعت 22:10 http://www.mazyfilm.blogfa.com

منم میخوامت به خاطر حس دوستیت و هم به خاطر حس اردکیت...
کواکوا....

نازی شنبه 14 مهر 1386 ساعت 22:18 http://imfromhell.blogfa.com

و من دیوونه ی فکر کردن به عشقمم...

کلو یکشنبه 15 مهر 1386 ساعت 16:23

سلام
من خیلی دیر وبلاگم رو دیدیم و اینترنت هم نداشتم. تئلدت مبراک
من تا حالا کم پیش اومده به کسی کادو بدم
حالا اومدی تهرون شاید بت دادم!!!!

onso دوشنبه 16 مهر 1386 ساعت 10:09 http://onso.blogfa.com/

حس پنجگانه برای اینکه طرفتو بخوای کمه .
اصلا اگه حسای ما درست بود که الان وضمون این نبود .

الان وضعمون مگه چه جوریه آخه
من که راضی ام اما زیاد می خوابم نمی دونم چرا

م.ب. دوشنبه 16 مهر 1386 ساعت 15:54

(در مورد تولد) همینایی که همه گفتن.

در ضمن به کلو:

حالا که بابل بوی تهران نیست و نمیتونی هدیه شو بهش بدی٬ بیا بده به ما.

م.ب ۲۶ ساله از تهران عیبی نداره از تو هم می گیرم چرا ناراحت می شی

حامد دوشنبه 16 مهر 1386 ساعت 17:55 http://www.1god1love.blogfa.com

خوفه به خصوص گند زدنش!آپم

پیشوا سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 01:54 http://www.theday.blogfa.com

بابا کی میایی این کادوی تولدتو بگیری؟! گندید دیگه...!!! :)
می خوای با خودم بیارم خونه ی شمال!؟ تو هم با این حواس پنج گانت! گند زدی به هر چی....:-)

بیار عیبی نداره حالا که اصرار داری
بیام روزه ام باطل می شه جواب کریم رو چی بدم چوب می کنه یه جاییم
ذهنیتتون رو عوض کنید منظوری نداشتم

نیلوفر سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 20:49 http://www.niloos.persianblog.ir/

جالب بود یه دفعه میزنه تو هر چی احساسات لطیفه

شما به لطافتتون ببخشید

نازی سه‌شنبه 17 مهر 1386 ساعت 21:39 http://imfromhell.blogfa.com

چرا جوابمو نمی دی؟
بده دیگه
منتظرم
مثل همیشه

چی باید بگم برگشت دیگه نقطه تمام

مدار صفر درجه شنبه 21 مهر 1386 ساعت 22:47 http://www.azin1384.blogfa.com/

وقتی شقایق مرد ، گلهای باغ همه ماتم گرفتند و از جویبار

خواستند برای گریستن ، به آنها چند قطره آب قرض دهد .

جویبار آهی کشید و گفت : آن قدر شقایق را دوست داشتم که

اگر تمام آبهای من به اشک تبدیل شود و آنها را برای مرگ

شقایق بریزم ، باز هم کم است

گلها گفتند : راست می گویی ،

چگونه ممکن بود با آن همه زیبایی ، شقایق را دوست
نداشت ؟

جویبار پرسید : مگر شقایق زیبا بود؟
گلها گفتند : شقایق غالباً خم می شد و صورت زیبای خود را

در آب شفاف تو می دید ، پس تو باید بهتر از هر کس بدانی

که شقایق چقدر زیبا بود .

جویبار گفت : من شقایق را برای این دوست می داشتم چون

وقتی خم می شد و به من نگاه می کرد ، من میتوانستم زیبایی

خود را در چشمان او تماشا کنم

هوالمعشوق شنبه 28 مهر 1386 ساعت 14:18

اگر گندی هم زده شده، کار خودمونه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد