این روزها کاری ندارم جز اینکه،
به صدای باد گوش می دهم
افتادن برگ ها را تماشا می کنم
بارا ن را لمسی کنم
و بوی خاک بارون زده ایی که به مشامم می رسد،
- اما چیزی برای چشیدن پیدا نمی کنم.
همه ی آنچه تو گوش کرده ای تماشا کرده ای و لمس من طعم تلخش را چشیده ام . همراه با شعرت من هم اینروزها کاری ندارم
معلومه خیلی بیکاری!
تقریبا ۲تا کار از ما جلوتری چون اونجا بارون هست ولی اینجا نیست....
باروووووووووووووووون!
میگم شاید ذکام گرفتی. منم چیزی برای چشیدن پیدا نمی کنم واسه همینه که گشنم شده.
خوبه ادامه بده
واقعن نمی شه کاری کرد؟؟؟می دونم سرما خوردی چون میشناسمت.یوهاهاهاهاها
راستی چرا اسمت اینه؟بابل بوی؟؟؟؟؟؟
اگه منو میشناسی پس باید بدونی چرا بابل بوی هستم اگه نمی شناسی پس چرا می گی می شناسم کسی هم نمی دونه جز خودم پس داری خالی می بندی ؟حالا عیبی نداره آشنا می شیم جوا ت خان
خوش به حالت که شد شد نشد نشد
همه ی آنچه تو گوش کرده ای تماشا کرده ای و لمس من طعم تلخش را چشیده ام . همراه با شعرت من هم اینروزها کاری ندارم
معلومه خیلی بیکاری!
تقریبا ۲تا کار از ما جلوتری چون اونجا بارون هست ولی اینجا نیست....
باروووووووووووووووون!
میگم شاید ذکام گرفتی.
منم چیزی برای چشیدن پیدا نمی کنم واسه همینه که گشنم شده.
خوبه ادامه بده
واقعن نمی شه کاری کرد؟؟؟
می دونم سرما خوردی چون میشناسمت.
یوهاهاهاهاها
راستی چرا اسمت اینه؟
بابل بوی؟؟؟؟؟؟
اگه منو میشناسی پس باید بدونی چرا بابل بوی هستم اگه نمی شناسی پس چرا می گی می شناسم
کسی هم نمی دونه جز خودم پس داری خالی می بندی ؟
حالا عیبی نداره آشنا می شیم جوا ت خان
خوش به حالت که شد شد نشد نشد